روشنفکر واقعی چه ایرانی و چه غیر ایرانی، چه مذهبی و چه سکولار باید ۹ ویژگی داشته باشد، به بیان دیگر داشتن این ۹ ویژگی در یک فرد، او را تبدیل به یک روشنفکر واقعی می کند.
۱- نخست یک روشنفکر موفق، روشنفکری را شغل و حرفه خود نمی داند و یا حتی آن را جز علقه های خود بر نمی شمارد. روشنفکر موفق فردی رایگان بخش است. فرآیند هستی رایگان بخش است که چیزهای بسیاری را به طور رایگان در اختیار ما می گذارد. این رایگان بخشی وقتی در فرد محقق می شود، ارزشی بزرگ و بی همتا دارد، چراکه این فرد می تواند داشته های خود را به طور رایگان در اختیار هموطنان خود قرار دهد.
۲- ویژگی دوم این است که روشنفکر باید حقیقت طلب باشد و همواره در مسیر حقیقت گام بر دارد و برای رسیدن به آن تلاش کند. یک روشنفکر واقعی به دنبال ایدئولوژی ها نمی رود او تنها به دنبال حقیقت است.
۳- ویژگی سوم یک روشنفکر این است که او آکادمسین به معنای یک فرد دانشگاهی صرف نیست، بلکه او در میان جامعه نیز حضور دارد.
۴- ویژگی چهارم این است که یک روشنفکر موفق نماینده و سخنگو مردم نیست، روشنفکر نباید از مردم اطاعت کند، روشنفکر باید مردم را داوری کند. اگر یک جامعه اگر سیاست اگر اقتصاد مشکل دارد، برای حل این مشکل ها نیاز به مرمت روانی تک تک افراد جامعه ضروری است.
۵- ویژگی پنجم واقع بینی است، یک روشنفکر باید همواره واقع بین باشد و از مردم به اندازه توان آنها انتظار داشته باشد.
۶- ویژگی ششم این است که روشنفکر باید به انسان توجه کند، نه به مکاتب و ایسم ها، برای او انسان باید مهم باشد.
۷- ویژگی هفتم این است که روشنفکر باید مسئله را از شبه مسئله برای مردم مشخص کند.
۸- ویژگی هشتم این است که روشنفکر باید هیچ مرزی بین انسان ها ایجاد نکند، برای او باید تنها انسان بدون هیچ ایدئولوژی مهم باشد، صرف انسان بودن است که اهمیت بسیار زیادی دارد
۹- ویژگی آخر این است که روشنفکر باید آسان سخن بگوید، آسان سخن گفتن نیز به معنای سطحی صحبت کردن نیست، او باید مسائل پیچیده و مشکل را با زبانی ساده برای مردم در میان بگذارد
“نق زدن” و “نقد کردن”
«ادوارد سعید» متفکر و منتقد فلسطینی تبار که کتابی با عنوان:
“روشنفکر کیست؟، روشنفکری چیست؟” نوشته است
وظیفه روشنفکر را “نقد نهادهای قدرت” می داند.
یک اصل مهم که در طول تاریخ در عرض جغرافیا به اثبات رسیده است این است که:
“قدرت بدون نقد فساد می آورد.”
اخلاقی ترین آدم ها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر به طور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند، دچار “خودشیفتگی” می شوند و پس از این به باتلاق “ایدئوکراسی” فرو می غلتند، (یعنی “مذهب حافظ قدرت”) و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است، بر “سلطان” مباح می گردد.
به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد می کند و نقد می کند تا نهادهای قدرت “سالم” بمانند.
یکی از ویژگی هایی که “روشنفکر” را از “روشنفکر نما” یا همان “روشنفکر مآب” جدا می کند این است که روشنفکر مآب “نقد” نمی کند، بلکه “نق می زند”.
نقد کردن، کار آسانی نیست.
شما برای نقد کردن مدیریت یک سیستم، لازم است تاریخچه و گردش کار این سیستم را بدانید، آمار و ارقام مربوط به این سیستم را مرور کنید و با فرآیند تجزیه و تحلیل اطلاعات آشنا باشید.
پس نقد کردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی می خواهد.
اما شما می توانید راجع به هرچیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید!
“نق زدن” یک فرایند “هیجان مدار” است. یعنی ما با نق زدن آرام تر می شویم، خشم و غم مان را با دیگران در میان می گذریم و “درد دل” می کنیم، اما “نقد کردن” یک فرایند “مسأله مدار” است، ما هنگام نقد، خودمان را سبک نمی کنیم، بلکه مساله را “حلّاجی” و زیر و رو می کنیم.
“نق زدن” مخاطب تعریف شده ای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آن وقت می توانی شروع به نق زدن کنی، ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شده ای دارد. مخاطب روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرت اند و سپس کارشناسان، گروه های ذی نفع، رسانه ها و سایر نقدکنندگان.
نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و شجاعت دارد، شجاعت پرداخت هزینه! شما می توانید در هر مهمانی که می نشینید و هر تاکسی که سوار می شوید نق بزنید، کسی کاری به کار شما ندارد!
ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانه ها ارسال کنید، باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید؛ بنابرین یکی دیگر از ویژگی های روشنفکران که آن ها را از روشنفکرمآبان جدا می کند، “ شجاعت” است.
البته اینجا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سخت تری در پیش می گیرند و آن آگاه سازی توده های مردم است.
کسی که قرار است توده های مردم را آگاه نماید، از یک سو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیرتخصصی سخن بگوید.
این کار شبیه “بند بازی” است.
اگر کمی تخصصی تر سخن بگوید، مخاطبانش سخنش را نمی فهمند و اگر کمی عوامانه تر سخن بگوید، به سرعت دچار “پوپولیسم” – عوام زدگی- می شود!
بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فرو افتادند.
با این حال این قلمرو پر خطر را نباید خالی گذشت؛ چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو، جا را برای “پوپولیست های واقعی” باز می کنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه “مار”، شکل “مار” را طراحی می کنند.
ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی می کنند، روشنفکر اهل انزوا و در خود فرورفتن نیست.
او از جامعه قهر نمی کند و ناامید نیز نمی شود؛ چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است. روشنفکرمآب ها ناامید و سرخورده اند. شاید برخی از آن ها روشنفکرهایی بوده اند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشته اند، آن ها به دنبال “اتوپیا” -مدینه فاضله- بوده اند و ناکام مانده اند.
روشنفکر به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است؛ بنابراین تماسش را با جامعه حفظ می کند و تیم و تشکّل می سازد. منظورم از تشکل، محفل نیست، بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامه دار که به طور دائمی رشد می کنند و با جامعه ی بیرون از خود ارتباط برقرار میکنند، اثر می گذارند و اثر می پذیرند.