به عنوان کسی که این فرصت را یافتهام که در حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تجربه ورزی کنم و در سطوح مختلف بخش خصوصی و دولتی کار کنم و از دستاوردهای فکری نخبگان و خبرگان حوزه های مختلف به صورت حضوری و غیرحضوری بهره برده ام، فکر میکنم «ایران ما» هم اکنون (ونه در آینده دور و نزدیک) با ۵ بحران کلیدی روبروست.
متاسفانه این بحران ها نه مانند «داعش» یا «قیمت بنزین»، فوری، فوتی و ملموس هستند و نه مانند «تحریم و مذاکره» جذابیت سیاسی و رسانهای دارند. ولی این بحرانها همچون موریانه «ایران» ما را از درون تخریب می کنند و به دلیل ماهیت تدریجی و ناملموس آنها، گرفتار سندروم قورباغه پخته شدهایم (همان داستان تکراری که وقتی قورباغه در آب جوش گذاشته می شود سریع بیرون میپرد اما اگر به صورت تدریجی درجه حرارت آب افزایش پیدا کند آنقدر میماند با بمیرد).
قبل از آن که ادامه دهم این را نیز بگویم که دوستانی که حقیر را میشناسند، میدانند که فردی امیدوار و خوشبین به آینده هستم. اما باید اعتراف کنم که در طول زمان هر روز نگرانتر و ناامیدتر می شوم. این نوشته تیری است در تاریکی و انجام وظیفه اجتماعیِ یک شهروند.
اما بحران های پنجگانه چیستند؟
۱- بحران بی آبی.
۲- بحران دروغ
۳- بحران بیکاری و بیکارگی
۴- بحران جنسی
۵- بحران اولویتهای اشتباه.
بحران بی آبی
در مورد بی آبی باید بگویم که اوضاع خیلی خطرناک است. فقط کافیست به چند عدد فکر کنیم!
براساس نتایج شبیهسازیهای انجام شده در زمینه تغییرات متغیرهای آب و هوایی تا سال ۲۰۴۰ میلادی (۲۵ سال آتی) نسبت به دوره ۲۰۰۵-۱۹۷۶ (دوره پایه مشاهداتی)، توسط IPCC تغییرات اقلیمی در ایران پیامدهای زیر را به دنبال خواهد داشت:
– متوسط میزان بارش ۹درصد کاهش خواهد یافت.
– متوسط دمای کشور حدود یک درجه سانتیگراد افزایش خواهد یافت.
– تعداد بارشهای سنگین و سیلآسا تا ۴۰درصد افزایش خواهد یافت.
– تعداد روزهای داغ (دمای بیش از ۳۰ درجه سانتیگراد) در اکثر نقاط کشور افزایش مییابد و این افزایش در جنوب شرق کشور (استانهای سیستان و بلوچستان و کرمان) بیش از مناطق دیگر خواهد بود.
– سرانه ذخایر آبی کشور تا حدود ۱۳۰۰ مترمکعب کاهش خواهد یافت.
– با افزایش یک درجه سانتیگراد دمای کشور، معادل ۱۳میلیارد مترمکعب منابع آبی کشور از طریق تبخیر از دسترس خارج میشود و این تهدید بزرگی برای منابع روباز آبی کشور است.
– با توجه به اینکه ۹۰درصد تولید برقابی در حوضههای کارون و کرخه انجام میشود، با کاهش بارش و رواناب در این حوضهها، کاهش تولید نیروگاههای برقابی کشور در ۲۵ سال آتی قطعی است.
– عملکرد گندم دیم در سال ۲۰۲۵ تا ۲۰درصد و تا سال ۲۰۵۰ تا ۳۳درصد کاهش خواهد یافت.
از این رو هماکنون تغییر و اصلاح الگوی تولید محصولات کشاورزی به سمت محصولات با آببری کمتر، اصلاح الگوی مصرف آب در بخشهای مختلف به ویژه بخش کشاورزی، اصلاح الگوی مصرف مواد غذایی و محصولات کشاورزی به سمت مصرف بهینه و کاهش ضایعات، مدیریت و کنترل فرسایش خاک، ارتقای بهرهوری منابع تولید، استفاده بیشتر از انرژیهای غیرفسیلی، مدیریت احداث سازههای آبی به سمت تحدید ساخت نیروگاههای برقابی در مناطق در معرض تهدید و… نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت گریزناپذیر در مواجهه و مدیریت پیامدها و آسیبهای تغییرات اقلیمی در کشور است.
بحران دروغگویی
در مورد دروغ باید باید بگویم که متاسفانه دروغ و ناراستی غوغا میکند. هزینه های اجتماعی و اقتصادی دروغ خیلی بالاست. وقتی دروغ می گوییم، اعتماد کاهش پیدا میکند. وقتی اعتماد کاهش پیدا کرد، هزینه های معاملاتی افزایش پیدا می کند. وقتی هزینه های معاملاتی افزایش پیدا کند، کارآفرینان اقتصادی و اجتماعی (شامل سرمایه گذاران) حاشیه سود کمتری از فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی خود دریافت می کنند و چشمه خلاقیت، نوآوری، ثروت آفرینی و ایجاد مطلوبیت اجتماعی خشک می شود. دروغ سرآغاز همه بدی هاست. اگر دقت کنیم کم فروشی و کمکاری نوعی دروغ است. تهمت نوعی دروغ است. پیمان شکنی نوعی دروغ است. و متاسفانه دروغ هم اکنون تبدیل به عرف و هنجار شده است. اگر دروغ نگویی ترا “پپه” می خوانند. باور کنید تجربه کرده ام که برای دروغ نگفتن هزینه داده ام یعنی خجالت کشیده ام که چرا دروغ نگفته ام!!!
بحران بیکاری و بیکارگی
بیایید با هم صادق باشیم. شاخص های اقتصادی خوبند و در عین حال گمراه کننده. شاخص بیکاری یکی از گمراه کننده ترین شاخص های اقتصادی ماست. که البته ربطی به دولت ندارد. چون تعریف فعلی مطابق با تعاریف جهانی است. اگر به تعریف شاخص بیکاری نگاه کنیم می بینیم که در حال حاضر بر اساس تعریف دولت هر کس حداقل یک ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب میشود. صادقانه باید بگوییم که با یک ساعت کار در هفته نه نیازی برطرف می شود و نه خانواده ای تامین می شود. این تعریف یک مشکل دیگر هم دارد و آن این است که اگر کسی در جستجوی کار نبود آن در این تعریف نمی گنجد!
حالا اگر بخواهیم تعریف واقع بینانه ای از کار و بیکاری ارایه کنیم. باید بگویم که نیمی از ایران بیکارند. به این خاطر که خیلی از افراد به ویژه زنان تحصیل کرده اصولا از یافتن کار نا امید شده و از بازار کار خارج شده اند. از آن هایی که هنوز مصرانه در جستجوی کار هستند هم خیلی قادر به یافتن کاری در حدی که بتوانند معیشت خود را آبرومندانه تامین کنند و برای آینده خود منبع مالی مطمئنی داشته باشند نیستند.
خُب، چرا بیکاری بحران زاست. بیکاری منشا دزدی، اعتیاد، جدال های خانوادگی، افزایش سن ازدواج و فحشا است. نیازی هم به پژوهش های سنگین جامعه شناسانه نیست!
ما با یک جامعه بیکار روبرو هستیم درحالی که خودمان را با شاخص بیکاریِ حدود ۱۰% گول می زنیم.
مساله قابل تحمل بود اگر فقط در حد بیکاری باقی می ماند. اما اکنون دستیابی به ثروتهای یک شبه و یک شبه ره صد ساله را رفتن نه از طریق کار و عرق ریختن، زیر کار در رفتن و بیکاری تبدیل به یک هنجار شده است. ما فقط با یک گروه بیکار در جامعه روبرو نیستیم، بلکه با یک جامعه بیکارِ بیعار روبرو هستیم! مشکل ما بیکاری صرف نیست. بیکارگی ما بیداد می کند.
بحران خجالتی
نام بحرانی را که پیش روی جامعه ما وجود دارد را بحران خجالتی می نامم. چون رکود، بیکاری، خشکسالی، پیر شدن جمعیت و همه این بحران ها، خجالت ندارد. می شود آن ها را فریاد کرد اما بحران خانواده و بحران جنسی چیزی است که نمی شود خیلی از آن صحبت کرد. نمی شود در موردش آمارهای قطعی داد و نمی شود در موردش با کسانی که این مشکل را دارند مصاحبه تلویزیونی گرفت. نمی شود در مورد روسپیگیری سازمان یافته در همین تهران خودمان گزارش خبری در ۲۰:۳۰ تهیه کرد و اتفاقا این مسایل، مسایلی هستند که مغفول می مانند و بنیان های یک جامعه را از درون می خورند. واقعاً وضعیت اسف بار است و این مساله باید به یکی از پنج مساله اصلی کشور تبدیل شود. بعید می دانم با استفاده از تحلیل محتوای سخنان مدیران ارشد، بتوان بیش از ۱% توجه، اهمیت و تکرار این موضوع را تایید کرد.
در ابتدا توجه شما را به هشت واقعیت کلیدی (حاصل آمارهای قطعی، تحقیقات دانشگاهی و یا گمانه زنی های کارشناسی) در این زمینه جلب می کنم:
۱. نسبت طلاق در ازدواج در کشور، از یک طلاق به ازای هر ۱۰ ازدواج در سال ۸۲ به یک طلاق به ازای هر ۵ ازدواج در سال ۹۲ رسیده که آمار نگران کننده ای است . طی ۱۸ سال (۷۲ تا ۸۹)، ازدواج ۹۲/۱ برابر شده که متوسط نرخ رشد سالیانهی آن ۷/۳ درصد بوده است. طلاق در همان ۱۸ سال ۶/۴ برابر شده که به طور متوسط سالیانه ۳۲/۸ درصد رشد داشته است؛ یعنی طی این ۱۸ سال رشد طلاق ۴/۲ برابر رشد ازدواج بوده است.
۲. بر اساس یک برآورد کارشناسی به ازای هر طلاق رسمی در کشور ۲ طلاق عاطفی داریم! (حتی اگر نسبت یک به یک هم باشد خیلی وضعیت مناسب نیست).
۳. ۳۰% از جوانان ایرانی ساکن شهرهای بزرگی چون تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اهواز و شیراز زندگی مجردی را انتخاب کردهاند. طبق نتایج سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰، در شهر تهران در گروه سنی ۱۵ تا ۳۹ سال، ۱۰۶۲۰۵۹ مرد مجرد (شامل بیهمسر به دلیل فوت، بیهمسر به دلیل طلاق، و هرگز ازدواج نکرده) وجود دارد و ۷۸۹۲۵۲ مرد دارای همسر. این ارقام برای زنان ساکن تهران در همین گروه سنی عبارت است از ۸۴۳۷۹۵ زن مجرد (شامل بی همسر به دلیل فوت، بیهمسر به دلیل طلاق، و هرگز ازدواج نکرده) و ۱۰۴۳۶۰۶ زن دارای همسر. اما همه مجردها به صورت مستقل و مجردی زندگی نمی کنند، بلکه بسیاری از آنها به همراه خانواده و در منزل پدری خود ساکناند. به درستی مشخص نیست که چه تعداد از خانوارهای معمولی تک نفرهاند و زندگی آنهامجردی محسوب میشود. آمار دقیقی نیز از تعداد خانههای مجردی دختران و پسران در تهران در دست نیست. اما طبق اظهار نظر وزارت ورزش و جوانان ایران در سال ۱۳۹۱، در شهرهای بزرگ بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جوانان زندگی مجردی دارند.
۴. میانگین سن ازدواج در حال حاضر در کشور برای مردان ۲۷.۸ و برای زنان ۲۳.۱ است .آمارها نشان می دهند که در ایران فاصله بین سن بلوغ تا ازدواج بیش از ۱۲ سال به تاخیر افتاده است. به این مساله این را هم اضافه کنید که سن بلوغ و یا آگاهی جنسی پایین آمده است (یعنی گاهی پسران و دختران قبل از بلوغ جنسی، به آگاهی جنسی می رسند).(در سال ۱۳۶۵، میانگین سن ازدواج برای مردان ۲۳.۶ و زنان ۱۹.۸ بوده است)
۵. تعداد دختران ایرانی که از سن ازدواج شان گذشته، چهار و نیم میلیون نفر و آمار زنان بیوه به یک و نیم میلیون نفر رسیده است. پسران در سنین بالا بیشتر تمایل به ازدواج با دختران سنین پایینتر دارند و این منجر به تجرد قطعی برخی دختران بالای ۳۴ سال میشود، در صورتی که در پسران بالای ۳۴ سال بیرغبتی و وسواس بیشتر است.
۶. تامین یک جهیزیه کامل برای خانواده های ایرانی مبلغی بین ۴۰ تا ۱۰۰ میلیون تومان (۱۶ تا ۴۰ هزار دلار) هزینه دارد و این در حالی است که متوسط درآمد ماهانه یک خانوار ایرانی ۵۰۰ دلار است (بر اساس روزنامه گاردین از ایران)
۷. بر اساس مطالعه تحقیقاتی دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال ۲۰۰۹ استناد شده که بر اساس نتایج این مطالعه افزایش هزینه های ازدواج بیش از ۷۰ درصد در کاهش تمایل جوانان ایرانی برای تشکیل خانواده و ازدواج موثر بوده است.
۸. جمعیت ۱۱ الی ۱۳ میلیونی جوانان در سن ازدواج!
اگر همین وضعیت و روند ادامه پیدا کند پیش بینی می شود که دچار معضلاتی جدی شویم. تبعات بحران جنسی این موارد خواهد بود:
۱. نهادینه شدن چهار پدیده رقیب تشکیل خانواده (ازدواج سپید، روسپیگری وفحشا و ازدواج های خیلی موقت (یک ساعته!) و روابط آزاد جنسی).
۲. ایجاد سرخوردگی روانی- اجتماعی با توجه به تأخیر در ازدواج و افزایش میانگین سن ازدواج با گذر عمر جوانان خاصه در دختران، متأسفانه، یأس از ازدواج در دختران بالای ۳۰ سال و پسران بالای ۳۵ سال رخ میدهد. شوربختانه این آمار رو به افزایش است. یأس از ازدواج زمینه را برای راههای ناهنجار رفع نیاز جنسی فراهم میکند.